در متن سخنرانی دکتر محمدرضا سعیدآبادی سمینار تقارب فرهنگها: رویکرد ایرانی ـ اسلامی تهران، پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات ۲۱ آذر ۸۹
تشبیه تفاوتهای بین فرهنگی به خطوط جداکننده، به معنی نادیدهگرفتن انعطافپذیری مرزهای فرهنگی و تواناییهای خلاق آنان است. فرهنگ مسری است. قرنهاست که تبادلات و تعاملات مختلف، عامل ترجمه فرهنگها بوده است. تداخل فرهنگها در طول زمان به صورت َاشکال متنوع و متفاوت فرهنگی و عملکردهای انسانی نمود یافته که برخی از آنها در فهرست میراث فرهنگی معنوی یونسکو به ثبت رسیده است. این فهرست، مخزن سنتهای شفاهی، عملکردهای اجتماعی، هنرهای نمایشی و دانش و صنایع دستی است که نسل به نسل و سینه به سینه منتقل شده و مایه حیات و تداوم جوامع است و به آنها هویت می-بخشد. زیربنای این میراث متنوع را سه مدل مختلف از تعاملهای فرهنگی تشکیل میدهد: مدل وامگیری-های فرهنگی
Cultural borrowing، مدل تبادلهای فرهنگی Cultural Exchanges و مدل تحمیل فرهنگی
Cultural Imposition. کلیشههای فرهنگی و نابردباری از آفتهای تعامل و نزدیکی فرهنگهاست.
کلیشهها بهواسطه کوچکشمردن دیگری، بذر تعصب میکارند. کلیشهسازی روشی برای جداسازی «دیگر» ناآشناست.
تصور دنیایی یکرنگ، یکسان و بدون تنوع، تصور و تصویری وحشتناک است. همانگونه که مبادلات بازرگانی، سرمایهگذاریهای خارجی و گردش پول فقط مناطق محدودهای از جهان را در برگرفته، مبادلات فرهنگی در عرصه جهانی نیز ناهمگون است. سهم کشورهای در حال توسعه از صادرات کالاهای فرهنگی در سال ۲۰۰۳
(به ارزش ۲/۵۹ میلیارد دلار) فقط ۱% بوده است. این نابرابری و ناموزونی در تبادلات فرهنگی، عدم اطمینان، ناآمنی و آشفتگی ذهنی برای بسیاری از انسانها بهوجود آورده است. از آنجا که نظام جهانی به نحوی روزافزون نامتعادلتر، نامعین و بیانسجام مینماید، انسانها به عنوان یک وسیله مقاومت در برابر تحمیل نظام جهانی، به عنوان یک تکیهگاه و پناهگاه به فرهنگ رو میآورند. تصور و واقعیت حذف فرهنگی، سیمای آرام خرسندی و رضایت بسیاری از انسانها را مکدر کرده است. منطق طرد و خودشیفتگی افراطی، صلح و امنیت جهان را به خطر انداخته، به رشد اقتصادی و هماهنگی و انسجام اجتماعی لطمهزده، به حریم کرامت ذاتی انسانها تجاوز کرده و تنوع و خلاقیت فرهنگی را که برای سعادت نوع بشر حیاتی است در معرض تهدید قرار داده است.
برای شناخت پیچیدگیهای موجود در عرصه تبادل فرهنگی و دستیابی به سهم شایسته در این تبادل، مناسبت است پنج روند مورد شناسایی قرار گیرد:
۱ـ تودهایشدن تقاضا و تولید کالاهای فرهنگی (Massification). ارزش جهانی بازار صنایع فرهنگی و خلاق در سال ۲۰۰۵ حدود ۳/۱ تریلیون دلار بوده است. سهم این صنایع در تولید ناخالص جهانی در سال ۲۰۰۳ بیش از ۷% گزارش شده است.
طی دوره دهساله ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۳، تجارت کالاهای فرهنگی افزایش چشمگیری داشته است. بهطوریکه از ۳/۳۹ میلیارد دلار در سال ۹۴ به ۲/۵۹ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۳ افزایش یافته است.
۲ـ متنوعشدن روشهای تولید و توزیع و محتوای کالای فرهنگی (Diversification). انبوهشدن تقاضا و تولید کالاهای فرهنگی منجر به متنوعشدن روشها، ابزارها، محتواها، منابع بودجهای و روشهای توزیع شده است.
۳ـ خصوصیشدن/ سازی مدیریت تولید و توزیع کالاهای فرهنگی (Privatization). امروزه هدایت و مدیریت نوع و محتوای صنایع فرهنگی دیگر فقط عمومی و یا دولتی نیست، بلکه بنا بر سلیقه بازار و مخاطب، سرویسدهندگان خصوصی مدیریت و اجرای آن را در دست دارند.
۴ـ تجاریشدن فرهنگ و کالاهای فرهنگی (Commercialization). اگر تا دیروز تولید و بازتولید فرهنگ و کالاهای فرهنگی بهعنوان کالاهای عمومی بهمثابه یک مسئولیت عمومی و رسالت اجتماعی بود، امروزه این عمل کمتر به عنوان کالایی عمومی توسط نهادهای فرهنگی بهعنوان پاسخی تجاری و منفعتساز به بازاری پر مخاطب و درآمدزا توسط بخش خصوصی در نظر گرفته میشود.
۵ـ بینالمللیشدن کالاهای فرهنگی و تولیدکنندگان و توزیعکنندگان (Internationalization). بین-المللیشدن بهخاطر اهداف توسعه اقتصادی، کسب اعتبار جهانی، انگیزههای سیاسی و فرهنگی، تقویت قدرت نرم و تقویت دیپلماسی عمومی کشورها صورت میپذیرد. بینالمللیشدن فرهنگ و کالاهای فرهنگی برنامهای سازمانیافته و محوری است و اقدامی حاشیهای یا ویژه نیست. جذب همکاریهای نهادی با شرکای راهبردی و استفاده از منابع و امکانات شبکههای منطقهای و جهانی لازمه بینالمللیسازی است. بینالمللیسازی معنیدار و پایدار نیازمند داشتن استراتژی هوشمند، دستیابی به مقادیر مناسبی از منابع انسانی و مالی و استفاده مؤثر از امکانات و مدیریت بهینه این منابع است. شناخت هر یک از پنج روند ذکرشده به تنهایی مانند بازکردن یک گره از یک بافت در هم تنیده است. این توپ به هم پیوسته نخها به جلو حرکت میکند در حالی که در هر لحظه هر گره از آن باید پاسخگوی نیازهای مختلف باشد.
با شناخت و درک صحیح از کنشها و پویشهای پیچیده فرهنگی و روندهای جهانی، برای رفع بحران موجود در برقراری روابط فرهنگی و تقارب فرهنگها لازم است ذینفعان و علاقهمندان به پایهریزی گفتگوی میان فرهنگها به چند موضوع توجه نمایند:
۱ـ مدلهای سنتی گفتگوی بین فرهنگها که در دهه گذشته تعریف شده است، چون بیش از حد بر مشترکات میان فرهنگها و مذاهب تمرکز کرده بود کافی نبود. بحران حاصل، ترویج گفتگو در مورد تفاوتها و تنوع را طلب میکند.
۲ـ دانش متقابلی از موارد حساسیتزا در مذاهب و اعتق
ادات وجود ندارد. ضرورت برطرفکردن این شکاف اطلاعاتی ضروری است.
۳ـ به جای پذیرش صرفِ تنوع، لازم است احترام متقابل و بردباری را ترویج کنیم.
۴ـ دعوت به تحریمکردن یک ملت، علامتی هشداردهنده است. چنین درخواستهایی نشاندهنده تمایل به تعمیق کلیشهها و تبعیض کردن «دیگری» است.
۵ـ تصور اینکه یکسانسازی فرهنگی، همبستگی به دنبال دارد به همان اندازه سادهانگارانه است که تصور کنیم تنوع فرهنگی، نزاع و جنگ بهوجود میآورد.
۶ـ گفتگوی فرهنگی و تقارب فرهنگها نه بر مبنای همسانی و تشابه فرهنگی اجباری شکل میگیرد و نه بر اساس عدم تجانس و ناهمگونی فرهنگی تحمیلشده استوار میشود. بلکه گفتگوی فرهنگی و تقارب فرهنگ-ها از طریق استراتژیهای واقعی و عملیاتی با کاربرد موازنه اجتماعی پویا که باعث وحدت شود بدون آنکه نیاز به یکسانسازی باشد بهوقوع میپیوندد. برای درک و احترام گذاشتن به تفاوتهای فرهنگی و برای دستیابی به گفتگوی فرهنگی و تقارب فرهنگها به زبان مشترک نیازمندیم. مهمترین عناصر تشکیلدهنده این زبان مشترک عبارت است از:
۱ـ تنوع فرهنگی در درون کشورها و بین کشورها به همان اندازه برای بشریت مفید و ضروری است که تنوع زیستی برای طبیعت
۲ـ حق متفاوتبودن عنصری کلیدی از درکی حق ـ محور از فرهنگ است
۳ـ همپوشانی میان عناصر شناختی و عاطفی در تقارب فرهنگها یک قانون است و نه یک استثنا
۴ـ رویکرد خود ـ محور فرهنگی و تفکر استثناییبودن با بنیان تقارب فرهنگها سازگار نیست.
گفتگوی بین فرهنگی و تقارب فرهنگها تا حد زیادی به توانمندیها و مهارتهای بین فرهنگی وابسته است. این توانمندیها شامل توان شنیدن، توان گفتگو و توان تعجب و تفکر است. گفتگو؛ زاییده همسویی با خود و دیگری است. تعجب و تفکر ظرفیت تحت تأثیر قرار گرفتن است. گفتگوی بین فرهنگی نوع حس شگفت-زدگی مداوم و داشتن این نکته است که «دیگری» خلأ نیست که پُر شود بلکه گستردهای است که باید کشف شود. ارتباط فرهنگی نه فقط ریشههای «دیگری» را به ما مینمایاند، بلکه ریشهدار بودن خودمان را هم نشان میدهد. آنچه موفقیت گفتگوی بین فرهنگی و تقارب فرهنگها را تأمین میکند کسب دانش درباره دیگری نیست بلکه به انعطافپذیری شناختی و همدلی بستگی دارد. فروتنی و مهماننوازی هم از ملزومات گفتگوی بین فرهنگی است. فروتنی به این دلیل لازم است که درک فرهنگیِ دیگر با ذهن باز روبهرو شویم. هم-زیستی بدون همنوایی ممکن نیست. در درونمان به دیگری رو میکنیم یعنی همان گوشکردن همراه با تفکر به دیگری که ما متوجه شویم با گوشکردن هم میتوان به راهحلهای مناسب رسید و هم پاسخی برای پرسشهای مهم مطرح در ذهنمان پیدا کرد.
کلید موفقیت تقارب فرهنگها، پذیرش تساوی طرفهای گفتگو در کرامت انسانی است. پیشفرض در هر گفتگوی بین فرهنگی به رسمیت شناختن و احترام گذاشتن به اَشکال متنوع دانش و نحوه بیان آنها، آداب و سنتهای طرفهای گفتگو و تلاش برای ایجاد یک فضای بیطرف فرهنگی برای گفتگو است تا جوامع مختلف بتوانند آزادانه در این فضای بیطرف خود را ابراز کنند.
میبایست به تنوع و تکثر فرهنگی، به نیروی خلاقشان و همچنین به راههای متفاوت توسعه آنها متعهد بود و احترام گذاشت. فرهنگ اگر جوهر توسعه پایدار نباشد؛ عامل تعیینکننده و اساسی است. از آنجا که تنوع فرهنگی ارزشمند است، باید به تمام انواع صداها امکان دهیم که روی طول موجها در فضایی که عرصه مشاع و مشترک جهانی است شنیده شود.
رویکرد دیگرناپذری، انحصارطلبی، استثمارگری و سرکوبی نسبت به دیگر فرهنگها، شورِهزار نفرت را گسترش میدهد، در حالیکه نگرش احترام به تنوع فرهنگی، خاک بارور دوستی میان انسانها را آبیاری میکند. رویکرد دیگرناپذری هنگامی مخرب خواهد شد که به سیاست رسمی دولتهای دیگرناپذری تبدیل شود. در این صورت طرد دیگران بر اساس ویژگیهای فرهنگی به سیاستی رسمی تبدیل میشود. اسلامستیزی و اسلامهراسی کنونی در غرب نمونهای از این موارد است.
اصل تنوع فرهنگی و تقارب فرهنگها که در مناسبات بین کشورها نقش مهمی دارد، در داخل کشورها و روابط بین گروههای فرهنگی و قومی مختلف نیز صادق است. هر کجا و هر زمان که یک گروه فرهنگی و قومی احساس کند از سهم مناسب و منطقی در قدرت و ثروت و در معادلات اجتماعی و فرهنگی محروم شده، با تمسک ابزاری به فرهنگ و قومیت باعث تنشها و نزاعهای مختلف می شود.
برای رسیدن به شرط لازم گفتگوی فرهنگی و تقارب فرهنگها، ضروری است از خود و عقلانیت مدد بگیریم. میبایست با نظر و عمل بطلان نظریهها و تئوریهایی که عدم برابری، نابردباری و دیگرناپذیری را تجویز نمی-کند اثبات کرد. بطلان نظریه نظریهپردازانی که تخریب و بازسازی را یگانه راه نجات از بحران میدانند، بطلان تئوری تئورسینهایی که مبتنی بر تصور عدم برابری میان انسانها و تمدنها، جنگ تمدنها را تجویز می-کنند و بطلان تز دیگرانی که اعتقاد دارند در پایان این ستیز و جنگ، آنسو که دارای قدرت افزونتری است، پیروزمندانه پرچم خود را بر خواهند افراشت و پایان تاریخ با پیروزی لیبرال دموکراسی فرا رسیده است.