معرفی کتاب “دینامیک فرهنگی آب در تمدن ایرانی”‏

این کتاب، که نوشته‌ی مجید لباف خانیکی است و انتشارات اشپرینگر سوئیس آنرا چاپ خواهد کرد، ردپای آب را در عمیق‌ترین ‏لایه‌های فرهنگ و تمدن ایرانی دنبال می‌کند. کتاب به زبان انگلیسی در ۱۵۵ صفحه و در شش فصل با عنوان‌های ذیل تدوین ‏شده است: مقدمه، تولید و فرهنگ آب، سازمان سیاسی-آبی، آب و پیوستگی اجتماعی، پمپ خشکسالی، توهم آب. ‏
کتاب مزبور، پا را از تک‌نگاری‌های متعارف در انسان‌شناسی فرهنگی فراتر گذاشته است و تلاش می‌کند عناصر گوناگون در ‏فرهنگ آب را تحلیل و تفسیر کرده و ریشه‌های ابتدایی آن را واکاوی نماید. این کتاب با رویکرد “تکاملی ساختارگرایانه” از ‏یافته‌های رشته‌های گوناگون مانند جغرافیا، انسان‌شناسی، تاریخ و باستان‌شناسی بهره می‌برد تا به پرسش‌هایی اساسی در ‏خصوص رابطه‌ی انسان و منابع آب پاسخ دهد.‏
اگرچه جغرافیای خشک و منابع محدود آب، تأثیر زیادی بر شکل‌گیری ساختار فرهنگی ایرانیان داشته است، اما نویسنده از ‏فروکاهیدن این موضوع به توضیحات علت و معلولی ساده یا جبرگرایی جغرافیایی اجتناب می‌کند. برداشت اصلی از کتاب مزبور ‏این است که در طول تاریخ، اجتماعات ایرانی جنبه‌های گوناگون فرهنگ را به عنوان راهبرد سازگاری با منابع محدود آب تکامل ‏می‌دهند. اما فرهنگ به عنوان محصول جبری و تابع مطلق منابع آب تلقی نمی‌گردد. بلکه همین ساختارهای فرهنگی به طریق ‏معکوس، منابع آب را به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهند. بنابراین رابطه‌ی تاریخی میان فرهنگ و منابع آب به صورت نوعی تکامل ‏پلکانی تفسیر می‌شود، به گونه‌ای که آب، فرهنگ را و سپس فرهنگ، آب را دستخوش تغییر می‌سازد.‏
جستجوی این کتاب از استعاره‌ی آب آغاز می‌شود: اینکه چگونه ایرانیان آب را به عنوان کلید فهم هستی تصور می‌کردند و برای ‏شرح مفاهیم فلسفی یا عرفانی، آب را به عنوان مثال و استعاره به خدمت می‌گرفتند. اهورا مزدا به زرتشت جرعه‌ای آب می‌نوشاند ‏تا رازهای جهان را بر او آشکار سازد. این باور که آب، دانای هستی است در دادگاه‌های بین‌النهرین به کار گرفته می‌شد و با آزمون ‏آب، دروغگویان را از راستگویان جدا می‌کردند. حتی امروزه نیز این باور طرفدارانی دارد که به ریشه‌های تاریخی و انسان‌شناختی ‏آن پرداخته شده است.‏
ایرانیان برای نخستین بار، مفهوم “زمان” را از طریق آب درک می‌کنند. نوسان‌های اقلیمی و منابع ناپایدار آب، تقسیم آب بر ‏اساس حجم جریان را ناممکن می‌سازد. بنابراین برای تقسیم آب به بعد دیگری از جهان توجه می‌کنند: “بعد زمان”. این کتاب به ‏چکامه‌ای مانوی به زبان پارسی میانه اشاره می‌کند که واژه‌ی “جام” را معادل “زمان” استفاده کرده است و جام چیزی جز ساعت ‏آبی برای اندازه گیری زمان آبیاری نیست. آب، در فلسفه‌ی آفرینش دنبال می‌شود و حتی ردپای آن در اسرارآمیزترین مراقبه‌های ‏عرفانی نیز یافت می‌گردد، جایی که عرفای گنوسی تحت تأثیر مانویان آخرین مرحله‌ی مراقبه را رسیدن به “تصور آب” ‏می‌دانسته‌اند.‏
در بخش دیگری از کتاب به ارتباط میان آب و ساختار سیاسی در طول تاریخ ایران پرداخته می‌شود: اینکه چگونه مدیریت منابع ‏آب در شکل‌گیری سازمان سیاسی نقش داشته و چگونه سازمان سیاسی، مدیریت منابع آب را جهت می‌داده است. این کتاب به ‏الگوی تاریخی جدیدی می‌رسد که آن را “فروپاشی هیدرولیکی” نام نهاده است. نویسنده به این نتیجه می‌رسد که چرخه‌ی ‏شکل‌گیری، بلوغ، پیری و مرگ دولت‌ها در تاریخ ایران، ارتباط نظام‌مندی با مدیریت منابع آب داشته است. مهمترین منبع درآمد ‏دولت‌های تاریخی، مالیات کشاورزی مبتنی بر آبیاری بوده است. بنابراین توسعه‌ی بروکراتیک مدیریت منابع آب به افزایش درآمد ‏دولت منتهی می‌شده است. اما معمولاً این توسعه، از حد بهینه فراتر می‌رفته و در نتیجه، دو فرایند موازی نامطلوب پدیدار ‏می‌شده است: نخست افزایش فساد در سازمان اداری مدیریت منابع آب، دوم رشد بی‌رویه‌ی اشرافیت درباری و نظامی. به این ‏ترتیب هزینه‌های دولت افزایش می‌یافته است و برای تأمین این هزینه‌ها به افزایش مالیات و فشار بیشتر بر حقابه‌بران متوسل ‏می‌شده‌اند. این فشار‌ها در نهایت از ظرفیت منابع آب فراتر رفته و به مهاجرت و تخلیه‌ی واحدهای کشاورزی منتهی می‌شود. در ‏این مرحله، درآمد دولت رو به کاهش می‌گذارد، اشرافیت عریض و طویل با خزانه‌ی خالی روبرو می‌شود و گسل‌های سیاسی در ‏درون دربار فعال می‌شوند. در امتداد همین گسل‌ها، رقابت‌های سیاسی در نهایت به فروپاشی دولت و ظهور دولت جدید منتهی ‏می‌شود. دولت جدید نیز همان چرخه‌ی حیات را از سر می‌گیرد. نویسنده برای اثبات فرضیه‌ی خود به ده‌ها نمونه‌ی تاریخی اشاره ‏می‌کند.‏
کتاب مزبور به نقش آب در انسجام اجتماعی ایرانیان نیز می‌پردازد. نویسنده، مدار آبیاری را چیزی بیش از نوبت گرفتن آب ‏قلمداد می‌کند، بلکه مدار آبیاری را واحد اجتماعی مهمی می‌داند که حقابه‌بران را در همه‌ی قلمروهای اجتماعی به یکدیگر پیوند ‏می‌زند. مدار آبیاری، حقابه‌بران را در بن‌بست همکاری قرار می‌دهد، به این معنا که آنها برای تأمین منافع فردی چاره‌ای جز تأمین ‏منافع جمعی ندارند. نویسنده، ساز و کار بن‌بست همکاری را به روشنی توضیح می‌دهد. همچنین نشان می‌دهد که چگونه، ‏خشکسالی‌های دوره‌ای در تولید و انتشار فرهنگ در سراسر فلات ایران نقش داشته‌اند. ‏
نویسنده این فرضیه را مطرح می‌کند که در شهرهای بیابانی مانند یزد، نوسان‌های اقلیمی و بازگشت دوره‌های خشک، انتقال ثقل ‏اقتصاد از کشاورزی به صنایع محلی را به دنبال داشته است. توسعه‌ی صنایع محلی به عنوان راهبرد سازگاری با خشکسالی، امکان ‏ادامه‌ی سکونت را فراهم می‌کرده است. اما اگر شدت خشکسالی از آستانه‌ی مشخصی عبور می‌کرده‌ است، به مهاجرت و سرریز ‏بخشی از جمعیت منتهی می‌شده که معمولاً هنرمندان و صنعت‌گرانی بوده‌اند که وابستگی کمتری به زمین داشته‌اند. به این ‏ترتیب هنری که در شهرهای بیابانی تکامل یافته بود، در مناطق دیگر منتشر می‌شد. نویسنده با ذکر مثال‌های تاریخی، این الگوی ‏برگشت پذیر را تحت عنوان “پمپ خشکسالی” توضیح داده است.‏
‏‌کتاب با فصل جالب “توهم آب” پایان می‌یابد که دو رسم “ازدواج قنات” و “باران‌خواهی” را واکاوی و تفسیر می‌کند. برای توضیح ‏ماهیت این رسوم، نویسنده تنها به ریشه‌های اساطیری بسنده نمی‌کند، بلکه تلاش می‌کند تا نظریه‌های مدرن انسان‌شناسی ‏فرهنگی را نیز به یاری بگیرد و این دو رسم را تا سرچشمه‌های “انیمیستی” آنها دنبال نماید.‏
نویسنده در آغاز کتاب از همه‌ی دوستان و همکاران و خانواده‌ی خود قدردانی کرده است. در میان نام‌هایی که برمی‌شمرد، از مادر ‏خود به عنوان کسی یاد می‌کند که گواه پایان‌ناپذیری قدرت و استقامت انسان است.‏

مطلب قبلی

نمایشگاه مجازی «اورامان؛ دامان آسمان» افتتاح شد/ رونمایی از نگین غرب ایران

مطلب بعدی

فراخوان جایزه بین المللی یونسکو-گینه استوایی سال ۲۰۲۰‏