مرد ساز و نیاز، خنیاگری بی‌ریا و پر از رمز و راز

یادداشت دبیرکل کمیسیون ملی یونسکو- ایران به‌‌مناسبت درگذشت علی مرادخانی معاون اسبق هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مدیر موزه موسیقی (در روزنامه ایران؛ منتشر شده در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۴۰۰)

علی آقا سلام

نخستین بار در سال ۸۳ تلفنی با هم گفت‌وگو کردیم. هفته فرهنگی ایران در فرانسه، بدون موسیقی ممکن نبود. اولین تجربه کاری‌ام با علی مرادخانی بود. آن جمله همیشگی‌اش که «کاریت نباشه»، کلی به من نیرو و انگیزه داد. خیالم آسوده شد و چند روز بعد، استاد هوشنگ ظریف و یارانش آمدند. با سازها و سوزهایشان غوغایی به پا شد در سرزمین گل‌ها. بی‌آنکه نامی از او باشد، همه جا پر شد از نغمه‌های ایرانی. از آن روز دانستم که علی مرادخانی وجودش سرشار از عشق به ایران و عشق به فرهنگ است. با مردی آشنا شدم که آتشی در دل داشت و بیمار عشق بود. از تبار فرهنگ بود و از کوی عاشقان و اندر مرض عشق، بجز عشق دوا نیست و از آن روز، هرگاه از او یاری خواستم با آن لبخند همیشگی‌ و چهره آرام و دوست داشتنی‌اش می‌گفت آن تکیه کلامش را که «کاریت نباشه» و من می‌دانستم که علی آقا مرد عمل است، مرد کارهای بزرگ. سهم او اما از این همه کارهای خوب، تنها شنیدن خبرهایی بود که می‌چرخید در رسانه‌ها. پر می‌شد از شادی و شور، آنجا که می‌دید بالاست پرچم ایران، آنجا که می‌دید بالاست پرچم فرهنگ و هنر، بی‌آنکه در پی نامی باشد و در جست‌وجوی نشانی. علی مرادخانی، رساند به شایستگی صدای بیدارباش شرق به غرب و نوای چنگ و دف را به گوشه گوشه جهان.

دیروز یکی از فرهیختگان تاجیکی سراغش را می‌گرفت، پر بود از اندوه و غم، پیام تسلیت رئیس پیشین دانشگاه هنر دوشنبه را می‌رساند، می‌گفت که اهالی موسیقی تاجیک عزادارند. در جهان نوروز، نام او می‌چرخید بر سر زبان‌ها. برگزارکنندگان جشنواره‌های موسیقی در کشورهای گوناگون بویژه در جهان فارسی زبان، امیدشان به علی آقا بود. کاروان خنیاگران و نوازندگان سازهای ایرانی، به تدبیر و خون دل‌های او پیوسته در راه بود؛ از دوشنبه تا کابل، از آستانه تا باکو و از پاریس تا آن سوی دیگر جهان، بی‌آنکه از او نامی باشد و بی‌آنکه در پی نشانی باشد. وه که چه بی‌رنگ و بی‌نشان که منم.

اهالی موسیقی امروز در سوگ مردی نشسته‌اند از تبار فرهنگ. سنگ صبوری در روزهای سخت و مشاوری امین و دلسوز. دیروز فضای مجازی پر شد از مداحی‌ها و قرائت قرآنش. شاید برای خیلی‌ها باورنکردنی باشد. راستش خودم هم برای اولین بار در شورای معاونان وزارت ارشاد، هنگامی که با صدای خوشش قرآن خواند باور نمی‌کردم. مرد ساز و نیاز، خنیاگری بی‌ریا و پر از رمز و راز.

علی مرادخانی، در سال‌های معاونت هنری‌اش روزگار سختی را گذراند. در کنارش بودم و می‌دیدم هجمه‌های سنگین و همه جانبه را. تیرهایی که می‌آمد از زمین و زمان و او با همان لبخند همیشگی‌اش و با متانت و بردباری می رفت، «او هست و می‌بیند.» در آن سال‌های سخت، او خسته کرد خستگی را، کم نیاورد. اهل گفت و شنود، با شجاعت و توکل می‌رفت به پیشواز سختی‌ها. دوش به دوش اهالی هنر، پشتوانه و تکیه‌گاهی امن برایشان. مرد گفت‌وگو می‌دانست که راه با رفتن درست می‌شود. با پاهایی پر آبله اما لب‌هایی پر از لبخند، رفت این راه ناهموار و دشوار را و گشود راه‌های بسته را و قفل‌هایی که شکسته شد یکی پس از دیگری و راه‌هایی که گشوده شد به سوی شادی و طرب.

دلبستگی‌اش به موسیقی اصیل و سنتی را همه می‌دانند. خانه موسیقی و موزه سینما، گواهی می‌دهد عشقش به سنت‌ها را. آن روز که جوان‌های موسیقی پاپ را دیدم که چون قدیسی او را دربرگرفته‌اند، آفرین گفتم به نگاه نوگرایانه‌اش. پایی در سنت‌ها و دستی در تجدد، پلی بود بین دیروز و امروز، بین سنت و مدرنیته.

علی مرادخانی، برای مدیران فرهنگی یک نماد است. نماد مدیری پر از آرزوهای بلند. مدیری که رؤیا دارد برای آینده مردمان سرزمینش. مدیری که پلی زده است بین دل و پیشانی، بین عقل و عشق و بین تدبیر و توکل. علی مرادخانی، یک راه است، یک نگاه.
رفتارش با هنرمندان ستودنی بود. راه رفتن با او در برنامه‌ها دشوار بود، قدم به قدم می‌ایستاد و سلام و احوالپرسی می‌کرد. خیلی‌ها را به اسم کوچک صدا می‌کرد، دستش را روی شانه‌هایشان می‌گذاشت و می‌نشست پای سفره درد دل‌هایشان.

راستش نمی‌شود باور کرد که او دیگر بین ما نخواهد بود. نمی‌توانم با او وداع کنم. دوست دارم همچنان به او سلام کنم، به لبخندهای همیشگی‌اش، به رفاقت و مردانگی‌اش، سلام می‌کنم به روح بلندش. او هست، همین نزدیکی‌ها، در کوچه پس‌کوچه‌های شادی و طرب. هر جا لبخندی هست به زندگی، می‌توان از او سراغ گرفت. او هست هر کجا که کوک می‌شود‌ سازی و آراسته می‌شود نیازی و ما هر جا که نام ایران برده می‌شود به شور و آنجا که بالا می‌رود پرچم ایران، با غرور می‌توانیم از او یاد کنیم. در کوچه پس‌کوچه‌های شادی و طرب می‌توانیم همچنان به او سلام کنیم، می‌توانیم نجوا کنیم با سوز دل: علی آقا سلام

حجت‌الله ایوبی

دبیرکل کمیسیون ملی یونسکو در ایران

مطلب قبلی

قامت فرهنگ و هنر به کمان نشست

مطلب بعدی

اقیانوس: زندگی و معیشت